☕ کــــافه پیـــاده رو

صاف بایست و لبخند بزن.بگذار مردم نگران لبخندزدنت باشند...چه گوارا ☭

☕ کــــافه پیـــاده رو

صاف بایست و لبخند بزن.بگذار مردم نگران لبخندزدنت باشند...چه گوارا ☭

تا به کی روز غم انگیزم و شب ها نگران...

سلام

من یه پسر 28 ساله هستم نمی دونم از خوش شانسی یا بد شانسی تو دانشگاه عاشق دختری شدم که واقعا دوسش دارم خودم قصد داشتم تا 35 سالگی ازدواج نکنم ولی عاشقی دیگه .....

من تقریبا 9 سالی میشه که با دخترا رابطه دوستی دارم و با دختر های رنگارنگ رابطه داشتم کارم شده بود وعده ی دروغین ازدواج دادن به دخترا تا خودم  به نیازم برسم  تا اینکه تو دانشگاه دختری رو دیدم و عاشقش شدم و 2 سالی زیر نظر داشتمش تا ببینم دوس پسر داره یا نه . 

فهمیدم که نداره و همین تازگیا به خواستگاریش رفتیم جوابش هم مثبت بود میخوام ببینم که ایا من بهش بگم دوس دختر داشتم ( در حالی که اون دختر پاکی باشه ) و با هاشون رابطه کاملی هم داشتم آیا بازم به من جواب مثبت میده یا نه؟ خودم میخوام بگم که با هیچ دختری دوست نبودم .... آیا یک دروغ مصلحتی گفتن  اشکالی نداره ؟؟ چون اگه تو این دور و  زمونه دخترا بفمن که همسر شون دوس دختر داشته بهش جواب منفی میدن؟
خواهر من با این خانم دوست بوده از مدت دوستیش 4 سال میگذره به من میگه که هیچ دوستی نداشته ولی من میخوام کاملا مطمئن بشم
و چطور بفهمم که تو دوره دبیرستان یا اوایل دانشگاه دوس پسر نداشته یا معاشقه  ( خیلی ببخشید منظورم لب دادن و ... ) با دوس پسراش نداشته یا اصلا دوس پسر داشته ؟
من اصلا نمیتونم قبول کنم که همسر آینده من مادر بچه های آینده من با کسی دوس بوده چه برسه به رابطه  وقتی هم که فکر میکنم دیونه میشم...
میخواستم از همه ی دوستان چه مجرد چه متاهل و دختر و پسر به من بگن که چطوری از حرف زدن یه خانم میشه فهمید که قبلا دوستی داشته یا نه ؟؟ و چطور بفهمم که این خانوم  پرده داره یا نه و از مقعد چطور معاینه شه  اگه بگم بریم پزشک قانونی بهم شک میکنه و باید خودم ازش حرف بکشم ولی چطوری؟؟ 
البته در آخر این هم اضافه کنم که از دوستی های من هیچ کسی خبری نداشت یعنی توی دانشگاه هم کسی نمیدونست که من دوس دختر دارم همه فکر میکردن که من ادم پاکی هستم...
لطفا عزیزان منو تحقیرم نکنید فقط کمکم کنید جوونی دیگه کاریشم نمیشه کرد...

خلاصه شده از یه وبلاگ


بعد از خواندن این پست خوی ایرانی ام(!) حکم کرد که بروم اندکی طرف را  به فحش بکشم  تا بلکه آرام شوم.اما بلافاصله از این تصمیم ابلهانه پشیمان شدم.فحش بدهم که چی بشود.مگر با ده صفحه فحش آدم آرام میشود.مگر چیزی درست میشود.اصلا به فرض که یک حقیقت خالص را به فحش بکشم.که چه؟...به جرات میتوانم بگویم که اطرافم چند صد تا آدم دقیقا با این شرایط دیده ام. که عشق و حالشان را میکنند و با"جوونیه دیگه" توجیهش میکنند و چند نفر را به خاک سیاه مینشانند. و حالا میترسند که نکند مامان بچه ها یک وقتی بوسه فرانسوی ای چیزی توی کارنامه اش باشد.بابای بچه ها هم هر کاری کرده خب جوان بوده و دلش میخواسته. حالا هم میتوان با یک دروغ مصلحتی قال قضیه را کند....به خودم حق میدهم که از وضیت موجود متنفر باشم.به خودم حق میدهم که با دیدن و شنیدن روزانه ی این مسائل همان یک نخود امیدم به زندگی هم از بین برود. که بیشتر به این یقین برسم که دنیا را گه گرفته..

 خیلی کاری به مسئله ی برابری زن و مرد ندارم چون از این بحث های بی نتیجه زیاد است. و توی این بحث ها یک آدم منطقی ندیده ام. یا زن ستیز بوده اند یا مرد ستیز . یا جوگیر بوده اند یا میخواسته اند به نوعی مثلا متفاوت، جلب توجه کنند. و گذشته از آن من نه تحلیلگرم نه هیچ چیزدیگر.حرفم به این است که  چقدر کوچک شده اند آدم ها.چقدر چیز هایی که باید با ارزش باشند بی ارزش شده اند.آدم گه بودن عیب نیست. به آدم گه بودن عادت کردن عیب است. حمایت از آدم گه عیب است.  همه ی ما هم مقصریم. کل بشریت مقصر است.حتی آدم هایی که بیرون از این جهان سومند هم مقصرند.لعنت به ما آدم ها هیچ وقت نفهمیدیم چه هستیم.نفهمیدیم چقدر توانایی داریم.نفهمیدیم که میتوانیم چه چیزی از آب دربیاییم. آن وقت روانپزشک و روان شناس چه غلطی میتواند بکند وقتی میگویم حالم از زندگی توی این دنیا بهم میخورد؟اگر دارای افکار تخیلی باشد خواهد گفت که تو سعی ات را برای درست کردن شرایط بکن که من هم جواب میدهم باشه چشم. ارواح عمه ات. یا اینکه میگوید تو خودت سعی کن آدم درستی باشی. که این بار هم پس از کمی فکر کردن میگویم باشه چشم. و در دلم میگویم ارواح آن یکی عمه ات.و بعد باز میروم توی جامعه ای با دختر هایی که فاحشه ی بی قید و شرط میشوند و شخصیتشان را روی تخت به فنا میدهند و پسر هایی که...چند تا آدم خوب و درست هم افتاده اند این وسط که بیشترشان یک مدت بعد همرنگ جماعت میشوند.چون کسی که همرنگ جماعت نباشد باید تنهایی عظیمی را تحمل کند که یک سری ها از عهده اش برنمی آیند. که صد البته تنهایی فقط یک مقوله است...

آدم حق دارد آزردگی روحی داشته باشد وقتی دیدجنسی هر روز بیشتر از دیگر دیدگاه ها سبقت میگیرد.وقتی مدیر دنبال این است که منشی داف استخدام کند که برای دوقران حقوق بیشتر حاضر باشد با یک سری کارا موافقت کند ، وقتی محلی که دختر های جذاب دارد میشود اولین انتخاب برای گردش ها ، وقتی استادی به دانشجویش میگوید که یا بیا یا مشروطت میکنم ، وقتی یک سری ها اولین سوالی که از خواستگارشان میپرسند مقدار پس اندازش و مدل ماشینش است ، وقتی مادیات ریده به همه چیز ، به خودم حق میدهم که بخزم توی انزوای خودم و امیدوار به هیچ آدمی  نباشم.

جالب است کلی هم ادعا وجود دارد که ما جامعه ی اسلامی هستیم و کلا ملت بانشاط و با اعتقادی هستیم. عزیزانی که خودشان را زده اند به آن راه باید که یک نگاهی به زیر پوست وطن بیندازند.ببینند که فکر ها چقدر کوچک شده اند.ببینند که دیگر کسی به فکر کارهای بزرگ نیست.ببینند که آدم های بزرگ یا مرده اند یا خودشان آنها را کشته اند.ببینند که اگر ظاهر قضیه را در نظر نگیریم جزو بدبخت ترین و گه ترین جوامع دنیا هستیم.و تک تک ما مقصریم.تک تک ما.