☕ کــــافه پیـــاده رو

صاف بایست و لبخند بزن.بگذار مردم نگران لبخندزدنت باشند...چه گوارا ☭

☕ کــــافه پیـــاده رو

صاف بایست و لبخند بزن.بگذار مردم نگران لبخندزدنت باشند...چه گوارا ☭

اشک هایت را پاک کن ترلان...

            

یوحنا ! کوک کن کمانچه ات را که ترلان، عروس بلند بالای ایل چون ماه شب چهارده می آید... آرشه ات را از یال های نقره فام سمند ترلان که دُرسا نام باشد ، بساز و مسحور کن عالمیان را با نوای کمانچه ات که عروس همچون سرو ایل می آید.زنان ایل! از چشمه ها آب آورید و حنا را آماده کنید که بر دست های چون گلبرگ ترلان گذارید و دف هایتان را بگویید که از عمق جان فریاد برآورند که ترلان ، عروس سپید روی ایل می آید. کودکان را بگویید که نقل و نبات بر سر تک سوار ریزندو دخترانتان را نیز، که لباس زیبا بر تن کنند و پارچه ی دامن عروس را بگیرند که ترلان ، عروس تنهای ایل، چون فرشته های اهورایی می آید. دهلچی را سیر شرابش بدهید و بیوه هارا  بگویید که لباس سیه از تن درآورند که عروس سیه موی ایل می آید. پیر زنان را بگویید که سرمه کشند و چارقد های پولکین عروسی شان را سر کنند و بر تور سفید عروس که چون ابر نازکیست مقابل ماه ، بوسه زنند که ترلان ، عروس طناز ایل می آید. انوشیروان را بگویید انارها تر کرده و بر سر راه بچیند و تیهو را نیز ، که مروارید های زلف عروس را از گنجه بیرون آورد که ترلان ، عروس دُردانه ی ایل می آید.یوحنا ! کوک کن کمانچه ات را و تیر های چادر را بالا تر بگذار، که ترلان ،عروس بلند بالای ایل، تنها می آید...

+خط آخر را با الهام از کتاب "تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران" نوشته ی "جی.دی.سلینجر" نوشته ام...