☕ کــــافه پیـــاده رو

صاف بایست و لبخند بزن.بگذار مردم نگران لبخندزدنت باشند...چه گوارا ☭

☕ کــــافه پیـــاده رو

صاف بایست و لبخند بزن.بگذار مردم نگران لبخندزدنت باشند...چه گوارا ☭

دکتر...آخ دکتر!

                                             عکسی یافت نشد


حال ما هم بد نیست دکتر. حال شما چطور است؟خوب بهت می رسند؟ غذاهایت را دوست داری؟ آن تو خیلی درد دارد دکتر...میدانم...این بیرون هم خبری نیست.ما هم نفس می کشیم. اینجا هم همه سا کتیم دکتر.دیگر حوصله ی فریاد نداریم.به گلدان هایمان آب نمی دهیم. آواز هم نمی خوانیم. گران می خریم و صدایمان هم در نمی آید.کمرمان خمیده و همچنان پژمرده راه می رویم و جان می کنیم.آرزو هامان کوچک شده اند دکتر.گاها هم هیچ آرزویی نداریم. اینجا هیچ کس به انچه که میخواهد نمیرسد دکتر.نمیدانم کجای کار می لنگد.هی بد می آوریم دکتر.آدم های خسته ای شده ایم دکتر...آدم هایی شده ایم که ابدا مثل قبل از مرگ نمی ترسیم. حتی دوستش هم داریم و کم نیستند شب هایی که آرزو می کنیم بیاید سراغمان.رغبت مان  را برای تغییر دادن شرایط مزخرفی که داخلش هستیم از دست داده ایم دکتر. گاهی انتظارات بیجایی داریم دکتر. مثلا انتظار یک معجزک از سمت خدایی که به شک افتاده ایم در بودنش به کرات...

اینجا بچه ها هم خیلی زود پیر میشوند دکتر...یک عده ای هم پیدا شده اند که فقط میخندند دکتر.نه اینکه درد نداشته باشند اما به درد ها هم میخندند.وقتی تحقیر می شوند می خندند.همدیگر را می شکنند و می خندند.از بدبختی ها جک می سازند و می خندند. به چیز های گریه دار می خندند.فحش می دهند و میخندند.یقین دارم یک جای کار می لنگد دکتر.وگرنه اینقدر بدبخت نمی شدیم.

راستی دکتر! آنجا هم شعر میگویی؟نبینم طبع شعرت پژمرده شود دکتر.مرا شعر های شما زنده نگه داشته.گمان میکنم خودت را هم نیز...ما هم کم و بیش شعر میگوییم دکتر. برای دل خودمان و برای چند تا آدم دلی.به فکر چاپشان نیستیم دکتر. از اینکه نصف عمرمان را توی یک چهار دیواری باشیم می ترسیم.عمرهامان به اندازه ی کافی کوتاه شده اند دکتر. بحثهای فلسفی مان نیمه تمام رها می شوند. آنقدر خسته ایم که حوصله ی تمام کردن و نتیجه گرفتن ازش را نداریم دکتر. و البته دوست نداریم به آن نتیجه که باید، برسیم.همه مان می دانیمش دکتر. نمیخواهیم بار دیگر اثباتش کنیم.رابطه هامان هم به درد نخور شده اند دکتر.هیچ کس را آن طور که باید دوست نداریم . همان هایی را هم که دوست داریم فرت و فرت می رنجانیم دکتر.

اینجا آدم های کمی در رابطه با استعدادشان کار میکنند دکتر.اینجا موزیسین ها کارمندند و نقاش ها بازاریاب. و بی کار تر از شاعر ها وجود ندارددکتر.هنرمند ها دستفروش های قهاری شده اند... بیشتر آدم های فوق العاده یا همبندی شمایند، یا از مرز های گربه ی نشسته خارج می شوند، یا هفته ی بعد قرار است اعدام شوند، یا دارند گوشه ی خانه شان می پوسند دکتر.همه مان خسته ایم دکتر. همه امید های کمی داریم دکتر. همه جواب رد زیاد شنیده ایم دکتر...

منتظرت میمانیم و شب هایمان را با شعر هایت پر می کنیم دکتر...اولین کسی خواهم بود که به آغوش می کشمت...