سوگند به ماتم گربه های چاق گریان...وبه رفاه نایلون های خشک شناور در باد و به نگرانی سیم خاردار های پایگاه هوایی ِ...هوایی ِ مهرشهر...سوگند به تار های صوتی ساخته شده از ترامادول و نیز به یک پشیمانی لذت بخش پنهان شده بین دو دفتر سیم دار...سوگند به پاییز های زبان نفهم و پیاده روهای روشنفکر کثیف و به نجابت جن های آنارشیست...سوگند به شهرت سوسکی فرورفته در گه آدمی با چک های نقدی و تختی چهارنفره و سوگند به شهوت سیگار های بهمن که سرخ است فیلـ...فیلتر آن...مامان؟!..چی شده...مامان! به خدا من نبودم...مال من نیست...مامان؟...