☕ کــــافه پیـــاده رو

صاف بایست و لبخند بزن.بگذار مردم نگران لبخندزدنت باشند...چه گوارا ☭

☕ کــــافه پیـــاده رو

صاف بایست و لبخند بزن.بگذار مردم نگران لبخندزدنت باشند...چه گوارا ☭

شب نویس می نویسد...

                                                                         

 

و از همان روزی که ایزد توانا نظر بر مشتی خاک نمود و از روح خویشتن در آن دمید و  وی را صورتی و سیرتی عطا نمود و در وی گنجینه ی معرفتی قرار داد و قوه ی ادراکی که  او را توان فهم باشد و از  حقیقت کردگار این هستی در عجب باشد...ودر زمین کوه ها و بحر ها و نباتات را رام شده ی وی قرار دادو دشت هایی فراخ نمود و به آسمانها و ستارگانش سوگند یاد کرد که همانا اوست یگانه آفریننده ی هستی و حق تعالی...

و از عمق وجود خویشتن دریایی از عشق به مشتی خاک بخشید و آن را به حکمت و عنایت و رحمانیت خویش پرورش داد و در سینه ی گل ، دلی تعبیه کرد  و عشق خود را چون گوهری ارزنده در خزانه ای انباشته ، در قلب وی فرود آورد و انسان جان گرفت...و بر ملائکه فرمود که جملگی بر وی سجده نمایند و چنین نمودند که الحق  در عجب بودند از چنین معجزه ای که مشتی خاک َ آن چنین، این چنین گردیده و  عصاره ای گشته از وجود حضرت خالق ، و حق تعالی از هفتاد هزار معرفت خویش ، دریایی به وی ارزانی داشته و وی را چون درَی نفیس  از خویشتن خویش پرورده ...و بگذریم از اینکه ابلیس در مقابل انسان به زانو در نیامده و از این جهت از درگاه خداوندی رانده شده و کس برهانش نپرسید و حق تعالی از آفرینش وی هیچگاه آزرده نبود...

و انسان را توانا و دارای اراده قرار داد و  وی را فرمود که سپاس و ستایش حضرت عزو وجل را به جای آورد و  با مشاهده ی صورت هستی ، سیرت حق را به یاد آورد. و بر هستی او غایتی قرار داد و درونمایه ی غایتش را  معرفتی...و شب را مایه ی آرامش وی قرار داد و نیز خلوتگاه خود و مخلوقش. و در شب فضیلت هایی قرار داد که همه کس را توان یافتنش بودی ولی عده ی معدودی آن را یافتی....

و بر وی معرفتی  عطا نمود که وی را بر عالم روحانیت نیز یارای فهم باشد و تنهایی را خلق نمود و بر باطن مخلوقش قرار داد تا چندی بر عالم هستی و اسرار عوالم بالا تامل نماید و چون شرو ع به شناختن خالق نمود و در بحر معرفت وی شناور شد ، بیش از پیش مست گردید و به مقام روحانیت نائل شد. و چنان است سر آفرینش شراب عشق که هر چه انسان  از آن نوشید تشنه تر گردید و وی را یارای مقابله با آتش جان که در پی وصال به معشوق شعله ور تر شده ، نبودی. و انسا ن را توان فراغ از حق نبودی و چون پروانه ای که خواستار وصال به حقیقت شمع را باشد ، وجود خویش را به حقیقت وجود که الحق، حق ترین است تسلیم نمود و از نظر ها فنا گردید. و این چنین انسان زاده شد....

+شب نویس نامه ! یا مناجات ها ی خواجه شب نویس

نظرات 15 + ارسال نظر
یوسف دوشنبه 7 تیر 1395 ساعت 14:03 http://http://forgottenmelodies.blog.ir/

منم یکی از دیوارهای اتاقم کتابخونه س، درسته که بیشترش کتابای ریاضی خودمه ولی به هر حال همون نمای زیبای کتاب ها رو وقتی هر روز می بینم، به وجد میام.
اونقدر دوس دارم مث این فیلما یه اتاق بزرگ برای مطالعه داشته باشم که تمام دیوارهاش پر از قفسه های کتاب باشه، البته کتاب هایی که میخونم نه کتاب هایی که دکور هستند

با این اوصاف فک کنم من هم جزو آدمای با شخصیت به حساب میام

:) بابا با شخصیت:)

یوسف جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 02:00 http://forgottenmelodies.blog.ir/

عجب زمانه ای شده !! اینا کلا با شاد بودن مردم مشکل دارن. حتی اگه اون شادی، یه حس معنوی خوب حاصل از شنیدن دعای ربنا باشه. با این وضع، معلوم که دیگه آب بازی توی پارک یه جرم نابخشودنی میشه :|||

یوسف شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 01:36 http://avazdarbaad.blogsky.com/

یه حسی توی تارنوازی استاد شهناز هست که با کلمات نمیشه گفت. میدونی من وقتی تار شنهاز رو می شنوم یا کلیپش رو می بینم، حس می کنم یه نفر داره آواز می خونه، یه آوازی که آواز آوازخوانان پیشش خام و ناتوان هست.
اونقدر لطافت توی نوازندگی ش هست که حد نداره.

یوسف شنبه 1 خرداد 1395 ساعت 01:07 http://avazdarbaad.blogsky.com/

نوشته ت خطاب به همایون شجریان بود ؟ چشماش سبز نیستا ولی امروز تولدش بود.

یوسف سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1395 ساعت 13:43 http://avazdarbaad.blogsky.com/

خصوصی : گاهی خدا رو شکر می کنم که ما ماهواره نداریم
یکی از دلایل گریز من از ازدواج همین بچه داشتن هست، زندگی اونقدر بیهوده و پوچ و بیخود هست که نمیخوام یه نفر دیگه بواسطه من وارد این بازی بچگانه بشه. شاید اگه خیلی پولدار بودم و وضع همه چی زندگیم خوب بود این کار رو می کردم ولی چرا باید یه نفر دیگه رو شریک بدبختی خودم کنم ؟

یوسف سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1395 ساعت 13:30 http://avazdarbaad.blogsky.com/

چرا هر وقت من حواسم نیست، شما یادداشت نوشتی و هر وقت منتظر یادداشت هستم خبری نیست.
خوشحالم که همچنان می نویسی، خیلی جالب خاطره تعریف می کنی، آدم از سبک نوشتنت خوشش میاد.

یوسف دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 07:52 http://avazdarbaad.blogsky.com/

بنویس، بنویس، بنویس، ... نوشته هات رو دوس دارم.

بیتا پنج‌شنبه 16 مهر 1394 ساعت 11:51

سلاااااااااااام نیلووووووووووووو

متن به کدامین هنر پناه ببرم ...خیلی خوب بود.
انتخاب کلماتت که در کنار هم خیلی حال عجیبی به ادم میده. اگه همین حس با کلمات عامیانه گفته میشد اصلا قشنگ نمشید. من متن غم انگیز اصلا دوست ندارم ولی شما خیلی زیبا مینویسی

به سلااااام خواهر خودم:)چه عجب از این ورا؟
چاکرم

انصار امینی چهارشنبه 15 مهر 1394 ساعت 16:14

همه چیز رفتنی ست و ما باید برای فهم این موضوع تلاش کنیم.
روزگارت خوش دوست من.

Username یکشنبه 12 مهر 1394 ساعت 16:58 http://usernames.blogfa.com

اون پست بالایى... راشل و شیلو... اشکمو داشت درمیاورد. :(
منم همه رقم حیوون داشتم و همه رو ب بهونه هاى مختلف ازم گرفتن. ولى از همه بدتر سه تا توله سگ بودن ک عین بچه هاى خودم بزرگ شون کردم و بعد از ٢ سال همسایه ها با تهدید ک پلیس خبر میکنیم، ازم گرفتن شون. :(
دو ماهه ک ندارمشون و لعنت ب این دو ماهى ک هرشب خواب شون رو مییینم و هیچ روزى توو بیدارى نداشتم شون

آره....خیلی حس بدیه:((خیلی

paniz شنبه 11 مهر 1394 ساعت 21:42

:(((((((خررررررررگوششششششش:(((:(((((((خررررررررگوششششششش:(((

هی رفیق...:((دیدی چی شد؟:((

علی جمعه 10 مهر 1394 ساعت 20:16

چه مناجاتی بود...یه جورایی مثل یه شعر روان و دارای وزن بود...ئاقعا خوب نوشتی....دمت گرم..فقط ویرایش یادت نره....

مرسی
باشه

انصار امینی جمعه 10 مهر 1394 ساعت 15:42

سلام
خواجه عبدالله شدی دختر!
متن خوبی بود. اگر چه بهتره که "و" در متن کمتر بکار برده بشه چرا که موجب کسالت خواننده خواهد شد.
طرح هم زیبایی ای خاص داشت.

سلام
بلی بلی درسته
تو ویرایشش حتما لحاظ میکنم

ریش قرمز جمعه 10 مهر 1394 ساعت 14:11 http://redbeard.blogf.ir

زیبا

یه ویرایش هم کنید متن رو به زیباییش افزوده خواهد شد.

بلی بلی بدون ویرایش نوشتم این متنو ولی سر فرصت چشم

ریش قرمز جمعه 10 مهر 1394 ساعت 14:08 http://redbeard.blogf.ir

پس خوب شد از اول همه نوشته ها رو یکی یکی آوردم، که چشمای شما منت بذارن روو سر نوشته های ما

ما چیز دیگه ای می بینیم، ولی برای عدم ایجاد وحشت، نمی گیم

خواهش میکنم بابا
واقعا؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد