صاف بایست و لبخند بزن.بگذار مردم نگران لبخندزدنت باشند...چه گوارا ☭
درباره من
بنده نیلوفرم ساکن کرج...تمامی نوشته ها حاصل تراوشات این ذهن ژولیده هستند، مگر اینکه منبعی اعلام کنم. این وب را در ادامه ی وب قبلی ام ساخته ام . آدرسش :mymagichands.blogfa.com
و جی میلم :kafehpiadero@gmail.com
اگر فیلتر شدیم,s را از آخر hands بردارید.
ادامه...
میدونی چیه. من زنده یا مرده بودن هرچیزی رو با قابلپیشبینی بودنش میسنجم.
اگه یه شخصی برام قابل پیشبینی شده یعنی برام مرده. وقتی میدونم هربار که زنگ میزنه باهام چیکار داره یعنی مرده. وقتی میدونم هربار عصبیش کنم چیکار میکنه یعنی مرده. مثل فنری که وقتی فشارش میدی میدونی چیکار میکنه یا سنگی که پرت میکنی میدونی چطوری ادامه میده.
ولی وبلاگم برام زندهست، چون دوستای جدید توش پیدا میکنم.
زندگیم برام زندهست، چون هر روز یه بدبختی و فلاکت میاد سرم :))
رابطهام با دوستام زندهست، چون هربار داستانهای جدیدی تجربه میکنیم.
امیدوارم زنده باشی
چقد خوشگله این لئو :)
اسم لئو رو دوس دارم به خاطر لئوناردو داوینچی و لئوناردو دی کاپریو و یا شاید حتی به خاطر لئو تولستوی و همه ی لئوهای دوست داشتنی دیگه :)
سلام نیلوفر.
تا الان آدمهای معدودی از سرویسهای غیر بلاگفا بهم سر میزدن. واسه همین از خیرِ وبلاگِ اون ادمای معدود میگذشتم و با همون فیدریدر بلاگفا چکشون میکردم.
ولی نوشتههای تو اونقدر قشنگ بود که نتونستم دیگه مقاومت کنم و رفتم که از فیدلی استفاده کنم.
سربلند باشی.
باید بگذارید هر تاثری در شما، در عالم خواب، در عالم ناهشیاری....
و در این عالم ها که راهشان بر عقل بسته است، به بار آید.
با شکیب و فروتنی منتظر باشید تا روشنایی نوینی جلوه گری کند.
هنر از پرستندگان خویش همین را می خواهد.
در اینجا زمان مقیاس نیست. یک سال به شمار نمی آید و ده سال طولی ندارد.
هنرمند کسی است که حساب نمیکند، هنرمند کسی است که میروید، بی آنکه در روییدن شتاب کند.
با استقامت، پیش باد های سخت زمستان پایداری میکند، بی آنکه بیم داشته باشد از اینکه مبادا...بهار نیاید.
بهار...می آید.
و نمی آید مگر برای کسانی که میتوانند شکیبایی کنند و چنان آرامشی دارد که گویی از دیوان غزال خط امانی به ایشان رسیده است.
من هر رور، به بهایدردهایی که تقدیسشان میکنن این نکتهرا بهتر درمی یابم که:
شکیبایی مایه توفیق است.
آیا میدانی که در هجوم دردها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟
و اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست، در انتظار توست...
خوبه ما پسرا از این داستانا نداریم تو اتوبوس ... البته من تیپم خیلی ساده س ... شاید از این تیپای خفنناک داشتم، به من هم گیر می دادن ... ولی کلا پسرا آزادترن.
توی جامعه ای که ذهن ها بیمارن و فکر ها بسته همه چیز ممکنه...
تبریک شب نویس عزیز
چاکر ماکر عزیزدل
چطور ممکنه یه نفر نتونه به زبان مینیونی حرف بزنه
تولدت مبارک نیلوفر
:)
ممنونم عزیز
تولدت مبارک نیلوفر خانوم..........
ممنونم بزرگوار
من هنوز توی شوک هستم، اصن باورم نمیشه ...
جایی رسیده بود که آرزوی هر ریاضیدانی هست ...
اون عکسی که برای صلح کشیدی واقعا قشنگه
ممنونم از توجهت عزیزدل
این شهر پر از آدمای غمگین هست
پست اخرت هزار تا لایک داره
خدا کنه زود برگردی ...
تنهایی ام زنی است که هر شب
همخوابه ی تمام صداهاست
یک زن که از تمام جهانش
چیزی به جز سکوت نمی خواست...
#احسان_افشاری
شبها نیازی به نقاب نیست
شبها آدمها خودشون هستن
بشر در آخرین روز آفرینش آفریده شد وقتی که خدا خسته بود............
بهترین تعریفی که از افسردگی شنیدم: جنگ بین مغزی که می خواد بمیره و بدنی که میخواد زنده بمونه........
میدونی چیه. من زنده یا مرده بودن هرچیزی رو با قابلپیشبینی بودنش میسنجم.
اگه یه شخصی برام قابل پیشبینی شده یعنی برام مرده. وقتی میدونم هربار که زنگ میزنه باهام چیکار داره یعنی مرده. وقتی میدونم هربار عصبیش کنم چیکار میکنه یعنی مرده. مثل فنری که وقتی فشارش میدی میدونی چیکار میکنه یا سنگی که پرت میکنی میدونی چطوری ادامه میده.
ولی وبلاگم برام زندهست، چون دوستای جدید توش پیدا میکنم.
زندگیم برام زندهست، چون هر روز یه بدبختی و فلاکت میاد سرم :))
رابطهام با دوستام زندهست، چون هربار داستانهای جدیدی تجربه میکنیم.
امیدوارم زنده باشی
آره با این موافقم به شدت
مخصوصا درمورد زندگی:^/
مواظب باش نیفتی ...
رهنمودهایی از یک عدد ترس از ارتفاع ... :)))
:^)
دنیا یه زندگی به نسل ما بدهکاره...به خاطر تمام بی رحمیاش...به خاطر تمام گذشته تلخ و آینده مبهمش...
یه زندگی به ما بدهکاره دنیا
:^(
خوب چرا واسه خودت یه دونه از این لپو ها نمی خری !!!؟؟؟
شرایط نگهداری شو ندارم متاسفانه...دوست دارم وقتی یه حیوونی رو میخرم بتونم تمام و کمال بهش برسم...
چقد خوشگله این لئو :)
اسم لئو رو دوس دارم به خاطر لئوناردو داوینچی و لئوناردو دی کاپریو و یا شاید حتی به خاطر لئو تولستوی و همه ی لئوهای دوست داشتنی دیگه :)
:^)
سلام نیلوفر.
تا الان آدمهای معدودی از سرویسهای غیر بلاگفا بهم سر میزدن. واسه همین از خیرِ وبلاگِ اون ادمای معدود میگذشتم و با همون فیدریدر بلاگفا چکشون میکردم.
ولی نوشتههای تو اونقدر قشنگ بود که نتونستم دیگه مقاومت کنم و رفتم که از فیدلی استفاده کنم.
سربلند باشی.
سلام عزیز
درود :^)
باید بگذارید هر تاثری در شما، در عالم خواب، در عالم ناهشیاری....
و در این عالم ها که راهشان بر عقل بسته است، به بار آید.
با شکیب و فروتنی منتظر باشید تا روشنایی نوینی جلوه گری کند.
هنر از پرستندگان خویش همین را می خواهد.
در اینجا زمان مقیاس نیست. یک سال به شمار نمی آید و ده سال طولی ندارد.
هنرمند کسی است که حساب نمیکند، هنرمند کسی است که میروید، بی آنکه در روییدن شتاب کند.
با استقامت، پیش باد های سخت زمستان پایداری میکند، بی آنکه بیم داشته باشد از اینکه مبادا...بهار نیاید.
بهار...می آید.
و نمی آید مگر برای کسانی که میتوانند شکیبایی کنند و چنان آرامشی دارد که گویی از دیوان غزال خط امانی به ایشان رسیده است.
من هر رور، به بهایدردهایی که تقدیسشان میکنن این نکتهرا بهتر درمی یابم که:
شکیبایی مایه توفیق است.
سلام
ما همچنان زاهدانیم شما چطور؟دی
خوب هستین؟
سربازیو...
سلام
زاهدانم که گررررررم...
ما هم هستیم همچنان میچرخیم واسه خودمون
عجب شعری بود :)
کاش کل دنیا خلاصه می شد تو پاراگراف آخر پست آخر!
نیلو نوشته هات مثل همیشه عالیه و نیازمند درک عمیق!
خیلی خوب بود مخصوصا لابه لای قارچها.. نگفتمت نرو.. برای خودم و خودت...
گاهی آنقدر بدم می آید
که حس می کنم باید رفت
باید از این جماعت پُرگو گریخت
واقعا می گویم
گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا
حتی از اسمم، از اشاره، از حروف،
از این جهانِ بی جهت که میا، که مگو، که مپرس!
گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا،
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم،
بعد بی هیچ گذشته ای
به یاد نیارم از کجا آمده، کیستم، اینجا چه می کنم.
بعد بی هیچ امروزی
به یاد نیاورم که فرقی هست، فاصله ای هست، فردایی هست.
گاهی واقعا خیال می کنم
روی دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام.
راهی نیست
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم... بروم.
و می روم
اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم
کجا...؟!
کجا را دارم، کجا بروم؟
چطوری تو؟ خوبی؟
آره
آیا میدانی که در هجوم دردها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟
و اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست، در انتظار توست...
آخی...
خوبه ما پسرا از این داستانا نداریم تو اتوبوس ... البته من تیپم خیلی ساده س ... شاید از این تیپای خفنناک داشتم، به من هم گیر می دادن ... ولی کلا پسرا آزادترن.
توی جامعه ای که ذهن ها بیمارن و فکر ها بسته همه چیز ممکنه...
چه خوب که حال اون زنیکه تو اتوبوس را گرفتی
و بله هیچ چیز تغییر نمی کند و نخواهد کرد . امید ولی همچنان هست
اخ که این عمو جیسون چه می کند تو سریال
آره یه ذره زیادی طوفانی عمل میکنه
ای کاش میشد همه ی ادم های بدرد نخور و بیشعور دنیارو برداشت و جاشون عمو جیسون گذاشت... فکر کن...اونوقت دنیا همش میشد عمو جیسون:)))
:^))