صاف بایست و لبخند بزن.بگذار مردم نگران لبخندزدنت باشند...چه گوارا ☭
درباره من
بنده نیلوفرم ساکن کرج...تمامی نوشته ها حاصل تراوشات این ذهن ژولیده هستند، مگر اینکه منبعی اعلام کنم. این وب را در ادامه ی وب قبلی ام ساخته ام . آدرسش :mymagichands.blogfa.com
و جی میلم :kafehpiadero@gmail.com
اگر فیلتر شدیم,s را از آخر hands بردارید.
ادامه...
گاه و بیگاه پر از پنجره های خطرم....
نیلو این بیت رو خودت گفتی؟
ای ول به خواهر خودم...
You're amazing هم متنش عالی بود هم شعر هم عکس... مرسی از پانیذ جون
سلام برهمشیره ی گرام:^)حقیقت امر این است که متاسفانه خیر.بیتی ست از علی رضا اذر که فراموش کردم تهش خاطرنشان کنم که در اولین فرصت میکنم. :^)
چرا که وی پذیرفته بود هر دو را... خیلی عالی بود
بنظر من سیاه بختی و بدبختی زن تو جامعه ی ما رو خیلی خلاصه و کامل بیان کردی،، شایدم منظور دیگه ای داشتی ولی برداشت من این بود... عالی بود
چرا من همیشه دیر میرسم و پستهات چندین ساعته منتشر شده ؟ :( و مواقعی که تند و تند چک میکنم، میبینم که هنوز هیچی ننوشتی :( ... ولی خب به هر حال دیر رسیدن بهتر از نرسیدنه ... نوشته ت عالی بود، عکس هم بسیار زیباست.... آخ که چه حالی میده توی این کوچه آواز بخونی... توی شهر نمیشه آواز خوند ... از نگاه آدمای دور از هنر خوشم نمیاد ... دوس دارم برای کسانی بخونم که موسیقی و آوازو دوس داشته باشن .... میدونی برای هر کسی باید چیزی که باهاش حال میکنه رو خوند ... به خاطر همین من ترانه و تصنیف رو هم همپای آواز تمرین میکنم. ... برای من ارزش ترانه های عامیانه هایده و گلپا و ایرج همپای آوازهای شجریان و ایرج هست. ... من یه پرنده م ... آرزو دارم ... تو باغم باشی ... .... ای بی وفا، راز دل بشنو، از خموشی من، این سکوت مرا ، ناشنیده مگیر ...
آره کلا تو این کوچه هرکاری کنی حال میده... آفرین .خیلی هم خوب:^)
چقدر قشنگ هستن. هم شال هم گردنبند انار هم همستر.
چقد خوبه آدم توی دنیای مجازی دوست هنرمندی مث شما داشته باشه.
میدونی من بچگیام میخواستم بافتنی یاد بگیرم ولی سخت بود نتونستم یاد بگیرم. ولی خب فرش بافتن یاد گرفتم.
ولی خب این روزها فلسفه میبافم بیشتر :)
پدر بزرگ دیگمم دقیقا امروز ظهر فوت کرد!
با فاصله ی 3 روز از قبلی.....
واقعا متاسفم دوست من:(گاهی زندگی طوری پیش میره که آدم میمونه توش...من پدربزرگ هام رو ندیدم بنابراین غمت رو درک نمیکنم.فقط امیدوارم که این روزها بگذره و روزای خوبی برات در پیش باشه.از صمیم قلب تسلیت میگم...
منظور از "ما" کیست بزرگوار؟
دوتا برداشت میشه از این سوال کرد...اولی اینه که به روال بعضی هنریا دوس نداری با یه عده جم بسته بشی
دومی اینه که من جواب بدم ما یعنی یه عده از اواخر دهه شصت و اوایل هفتاد که فرم زندگیشون هیچ وقت درست نمیشه
به روال بعضی هنریا!! حرفای جالبی میزنی و برداشت های جالب تری میکنی. اون لایف استایلی که من ازش اسم بردم و راجع بهش توضیح دادم چیزیه که هم یه دهه شصتی میتونه درموردش فکر کنه و هم دهه هفتادی و حتی هشتادی.مربوط به لایه هایی از زندگی هست که بیشتر وقتا قابل تغییره درصورتیکه خودمون بخوایم. و این مسئله ای نیست که بشه درست روش بحث کرد چون یه عده معتقدن به واسطه ی متعلق بودن به یه دوره ی خاص یه چیزایی رو اصلا نمیشه تغییر داد و یه سری ها هم اینجوری فکر نمیکنن.
جامعه ما یه جامعه در حال گذره، درست شدن این چیزها سالها و شاید نسل ها طول بکشه. جامعه غرب اینا رو از سر گذرونده. نخندیدن من مشکلی رو حل نمیکنه.
منم تلخی و گریه دار بودنش رو درک میکنم ولی اونقدر خودم فکر و خیال دارم که نمیخوام موضوعی به اون موضوعات اضافه کنم.
میتونست جوجوی ایشون نباشه، اگه باشه زندگی خودشو خراب میکنه. شایدم درست میکنه، ما که همه چی رو نمیدونیم، ما فقط ظاهر دیگران رو می بینیم.
اینکه گفتم نخند باید گریه کنیم جهت مزاح بود وگرنه من بخوام تذکری بدم جدی تر از اینام جناب
ولی من میروم عروسی پسرشان .. دخترشان..
میروم و درست وسط قری ترین اهنگ وسط ان دود و نور و جیغ قرار میگیرم و دل میدم به لذت بررن و محل ندادن کلی از این حرفهای خاله زنکی .. :))) البته گاهی هم بغض پیش دیتی میکنه :|
کیلومترهادور؛ توی یک شهر غریب؛ روی تخت فوقانی خوابگاه؛تک وتنها
و کافه پیاده رو....
تلفیق بهتری سراغ داری؟!
بیشتر بنویس
درود فراوان بر روان پاک تو باد:^) نمیدانی چقدر دلم از این شهر غریب ها و تخت فوقانی ها و تک و تنهاها میخواهد اگر فرصت کردیم و مشغله های نا مربوط اجازه دادند، حتما.
نیلوفر با دوچرخه نرو بیرون.چون مال خانوما ممنوع شده شنیدم بد گیر میدن...
بله شنیدم...ممنون ورزشگاه رفتن ممنوعه...بورسیه شدن دختر مجرد ممنوعه...خوابیدن تو هتل شهرای دیگه ممنوعه.شما بگو کلا چی ممنوع نیست.اینا رو اضافه کنید به تحقیر های موجود در جامعه.به متلک ها.به اینکه بابا ول کن طرف زنه! اینا رو اضافه کنید به مغز ها و طرز تفکر های بیمار.به اینکه زن،زن است و لیست بقهرمانه!حرف های زیادی از این بابت هست که از آن جا که اینجا مجالش نیست بهتر است ناگفته بمانند.مثل همیشه که ناگفته مانده اند و شاید خواهند ماند...اگر قرار باشد به همه ی قوانین وضع شده پایبند باشیم که باید برویم بمیریم عزیز.
گاه و بیگاه پر از پنجره های خطرم....
...
نیلو این بیت رو خودت گفتی؟
ای ول به خواهر خودم
You're amazing
هم متنش عالی بود هم شعر هم عکس... مرسی از پانیذ جون
سلام برهمشیره ی گرام:^)حقیقت امر این است که متاسفانه خیر.بیتی ست از علی رضا اذر که فراموش کردم تهش خاطرنشان کنم که در اولین فرصت میکنم.
:^)
چرا که وی پذیرفته بود هر دو را... خیلی عالی بود
بنظر من سیاه بختی و بدبختی زن تو جامعه ی ما رو خیلی خلاصه و کامل بیان کردی،، شایدم منظور دیگه ای داشتی ولی برداشت من این بود... عالی بود
:^)
چه متنی!چه عکسی!
:)
چرا من همیشه دیر میرسم و پستهات چندین ساعته منتشر شده ؟ :( و مواقعی که تند و تند چک میکنم، میبینم که هنوز هیچی ننوشتی :( ... ولی خب به هر حال دیر رسیدن بهتر از نرسیدنه ... نوشته ت عالی بود، عکس هم بسیار زیباست.... آخ که چه حالی میده توی این کوچه آواز بخونی... توی شهر نمیشه آواز خوند ... از نگاه آدمای دور از هنر خوشم نمیاد ... دوس دارم برای کسانی بخونم که موسیقی و آوازو دوس داشته باشن .... میدونی برای هر کسی باید چیزی که باهاش حال میکنه رو خوند ... به خاطر همین من ترانه و تصنیف رو هم همپای آواز تمرین میکنم. ... برای من ارزش ترانه های عامیانه هایده و گلپا و ایرج همپای آوازهای شجریان و ایرج هست. ... من یه پرنده م ... آرزو دارم ... تو باغم باشی ...
.... ای بی وفا، راز دل بشنو، از خموشی من، این سکوت مرا ، ناشنیده مگیر ... 
آره کلا تو این کوچه هرکاری کنی حال میده...
آفرین .خیلی هم خوب:^)
مثل همیشه
عالی
چاکر
به قلب مهربانت بگو هیچ چیزیادت را از خاطرم نخواهد برد حتی وجود فاصله ها !///
متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست....
عینکی شدنت مبارک روفیق چه;)))
:^)
اره...
چقدر قشنگ هستن. هم شال هم گردنبند انار هم همستر.
چقد خوبه آدم توی دنیای مجازی دوست هنرمندی مث شما داشته باشه.
میدونی من بچگیام میخواستم بافتنی یاد بگیرم ولی سخت بود نتونستم یاد بگیرم. ولی خب فرش بافتن یاد گرفتم.
ولی خب این روزها فلسفه میبافم بیشتر :)
ممنون:^)
واااااای. چقدر زیباس.. چقدر خووووووووش رنگه ^____^
ااتورین هنرمند ؛**)
:^)
شب نویس!
باورت میشه؟
پدر بزرگ دیگمم دقیقا امروز ظهر فوت کرد!
با فاصله ی 3 روز از قبلی.....
واقعا متاسفم دوست من:(گاهی زندگی طوری پیش میره که آدم میمونه توش...من پدربزرگ هام رو ندیدم بنابراین غمت رو درک نمیکنم.فقط امیدوارم که این روزها بگذره و روزای خوبی برات در پیش باشه.از صمیم قلب تسلیت میگم...
مث اینکه کله پاچه دوست داری :)))
:^)
با چراغ خاموش می نویسید و می خونید.سلام
سلام
منظور از "ما" کیست بزرگوار؟
دوتا برداشت میشه از این سوال کرد...اولی اینه که به روال بعضی هنریا دوس نداری با یه عده جم بسته بشی
دومی اینه که من جواب بدم ما یعنی یه عده از اواخر دهه شصت و اوایل هفتاد که فرم زندگیشون هیچ وقت درست نمیشه
به روال بعضی هنریا!! حرفای جالبی میزنی و برداشت های جالب تری میکنی.
اون لایف استایلی که من ازش اسم بردم و راجع بهش توضیح دادم چیزیه که هم یه دهه شصتی میتونه درموردش فکر کنه و هم دهه هفتادی و حتی هشتادی.مربوط به لایه هایی از زندگی هست که بیشتر وقتا قابل تغییره درصورتیکه خودمون بخوایم.
و این مسئله ای نیست که بشه درست روش بحث کرد چون یه عده معتقدن به واسطه ی متعلق بودن به یه دوره ی خاص یه چیزایی رو اصلا نمیشه تغییر داد و یه سری ها هم اینجوری فکر نمیکنن.
این صحنه خیال انگیز آخری ، درست همان لحظه ای است که زندگی شروع می شود ...
زندگی فقط در همین لحظه هاست که جاری است . و لمس شدنی
بله...همینطوره...
جامعه ما یه جامعه در حال گذره، درست شدن این چیزها سالها و شاید نسل ها طول بکشه. جامعه غرب اینا رو از سر گذرونده. نخندیدن من مشکلی رو حل نمیکنه.
منم تلخی و گریه دار بودنش رو درک میکنم ولی اونقدر خودم فکر و خیال دارم که نمیخوام موضوعی به اون موضوعات اضافه کنم.
میتونست جوجوی ایشون نباشه، اگه باشه زندگی خودشو خراب میکنه. شایدم درست میکنه، ما که همه چی رو نمیدونیم، ما فقط ظاهر دیگران رو می بینیم.
اینکه گفتم نخند باید گریه کنیم جهت مزاح بود وگرنه من بخوام تذکری بدم جدی تر از اینام جناب
جوجویی بیا اینجا
... جست و خیز کنان رفت سمت اون ...
نخند:^) باید گریه کنیم
گوهردشت؛ دوست داشتنی است شور هیجان جاری در خیابانش
اضافاتی بر پست روزهایی از پاییز
ما لایف استایلمان همین می ماند که بوده...خویشتن خسته نکن خان زاده
منظور از "ما" کیست بزرگوار؟
ولی من میروم عروسی پسرشان .. دخترشان..
میروم و درست وسط قری ترین اهنگ وسط ان دود و نور و جیغ قرار میگیرم و دل میدم به لذت بررن و محل ندادن کلی از این حرفهای خاله زنکی .. :))) البته گاهی هم بغض پیش دیتی میکنه :|
:^)
من نیز سالهاست که پا نمیشوم بروم عروسی هیچ کدامشان :)))) میدانی حس ش نیست !! :)))
:^)
کلا از مجالس عروسی لذت بردن برایم سخت است
سلام و درود بر شب نویس عزیز.
مثل همیشه عالی!
کیلومترهادور؛ توی یک شهر غریب؛ روی تخت فوقانی خوابگاه؛تک وتنها
و کافه پیاده رو....
تلفیق بهتری سراغ داری؟!
بیشتر بنویس
درود فراوان بر روان پاک تو باد:^) نمیدانی چقدر دلم از این شهر غریب ها و تخت فوقانی ها و تک و تنهاها میخواهد
اگر فرصت کردیم و مشغله های نا مربوط اجازه دادند، حتما.
این عکسایی که میذاری خودتی؟
YES
داشتیم خفه میشدیم چه کار خوبی کردی ؛))))
:^)
به به! نیلوفرهای بنفش...خرگوش های بازیگوش...
به به^_____^
پانیذ های عکاس:^)
چه زیبا بود این متن ت :)
:^)
در مورد ممنوعیت زن ها
کاملا درسته. موافقم، جا داره یه کتاب بنویسی
حقیقت ها آشکارن.خود جامعه،خیابون به خیابون،کوچه به کوچه مثل یه کتاب دردناکه.مثل یه درامه.برای کسانی که می اندیشند....
نیلوفر با دوچرخه نرو بیرون.چون مال خانوما ممنوع شده شنیدم بد گیر میدن...
بله شنیدم...ممنون
ورزشگاه رفتن ممنوعه...بورسیه شدن دختر مجرد ممنوعه...خوابیدن تو هتل شهرای دیگه ممنوعه.شما بگو کلا چی ممنوع نیست.اینا رو اضافه کنید به تحقیر های موجود در جامعه.به متلک ها.به اینکه بابا ول کن طرف زنه! اینا رو اضافه کنید به مغز ها و طرز تفکر های بیمار.به اینکه زن،زن است و لیست بقهرمانه!حرف های زیادی از این بابت هست که از آن جا که اینجا مجالش نیست بهتر است ناگفته بمانند.مثل همیشه که ناگفته مانده اند و شاید خواهند ماند...اگر قرار باشد به همه ی قوانین وضع شده پایبند باشیم که باید برویم بمیریم عزیز.
:) یه دنیا ممنونم از محبتتون
:^)